سلام بر رهبر معزز ایران،
و اما بعد، بگذارید بدون مقدمه شروع کنم. محمد را که حتما می شناسید ، همسایه ماست ، در قلمرو حکومت شما زندگی محقری دارد. فیلم ساز است. از موهبات زندگی در قلمرو شما فیلم می سازد.از نعمت های زندگی در سایه رهبری مهربان قلم ها زده .حتی شنیده بودم در سالهای نه چندان دور به شما هم نزدیک بوده و بین شما الفتی برادرانه بوده است. هنرمند است و زود رنج .او را دردی است که بهتر از رهبر مهربان این کشور با کس دیگری در میان نمی گذارد چرا که به زعم او تنها کسی که توان و اراده تسکینش را دارد رهبر است .تازگی ها او را رخصت دیدار رهبر نمی دهند لاجرم نامه می نویسد و امید دارد به پاسخی هر چند مختصر . چه می گویم ؟ گوشه چشمی کافی است .اما هزاران عجب او را به زندان بردند و بازجویی و شکنجه و ناسزا و سر در مستر.... نه ، نه حتما اینطور نبوده .نیست ، نیست ، محال است.
محمد نامه نگاری به شما را ادامه داد ، تا جناب شما را آگاه کند از مواردی که دامان رهبری حتما از آنها مبراست ، نمی داند . رهبری حتما موافق این گونه اعمال نیست. او مردم دوست است و مردم دار ، او جذب را کارساز تر از دفع می داند. نامه نوشت ، نه یکی ، پانزده تا .اما پاسخی نیامد. محمد می د اند حتما مصلحتی در کار است که پاسخی نیامده، حتما رهبری خود با سرانگشت تدبیر چنان گره از کار فروبسته محمد بگشاید که او انگشت به دهان بماند! که با همان زبان هنر که خوب می داند بنویسد و بسازد این همه عدالت را در سرزمین تحت امر رهبر خوبمان ! محمد ، مردمان کشورش را هم شاهد نامه نگاری و درخواستهایش از رهبر مهربان کرد تا به چشم خود ببینند برکات رهبری اسلامی را.محمد می داند همانطور که مستند های دفاع مقدس مورد تایید رهبری است ، حتما دردها و زخمهای جامعه نیز مورد نظر و دقت رهبر قرار خواهد گرفت.
اما نشد ، نیامد ، خوانده نشد ، دیده نشد !!!!
حال اما من وما متحیر مانده ایم که مگر محمد چه خواست که آن همه نامه هایش بی پاسخ ماند؟ آیا گوش فرا دادن به درد دل های من و ما و محمد که حداقل وظیفه رهبری است توقع نابجایی است ؟ حق گویی محمد را میتوان در پراکندگی نامه هایش که دهان به دهان و سینه به سینه بین مردمان این سرزمین مفلوک می گردد یافت.محمد محترمانه از جناب شما خواست تا به کنار ما بیایید و ببینید و بشنوید. اما چه شد که شما ندیدید؟ چه شد که همه ما در نامه های محمد درد دیدیم وشما با آن بصیرتی که در شما هست ندیدید؟ دریغ که شما و بایستگان را تکانی و رنجشی نمی دهد این همه شعر های دردآگینش از دل زخم خورده وطن و هموطن ، یا شاید اساسا جناب شما به درد در قلمرویی که رهبری آنرا در اختیار دارید قائل نیستید؟
رهبرم،
حال که شما فرصت آمدن کنار ما را ندارید بگذارید محمد به شما بنمایانند زخم های خونین بر جگر این مردم نجیب را.
گفتید و مکرر گفتید که دشمن توسط عوامل داخلی در حال سیاه نمایی است و توطئه و ....حال چه واهمه که نزدیکانی چون محمد عزیز که روزگاری مقرب شما و بیت شما بوده اند و در درستی و صدق گفتارش تریدی نیست راوی داستان ما باشد .
سید بزرگوار
صد مرتبه استغفراله ، نکند مردم را محق پرسش از خود و حکومت خود نمی دانید؟ نکند مردم را صغیر و محتاج قیومیت می دانید و از این زاویه ایشان را فاقد صلاحیت پرسش از خود می شمرید؟ نکند در پاسخ به هر نامه محمد و دیگران در دل بگویید شما را چه به دخالت در امور بزرگان ؟ ما خود بهتر می دانیم چه به صلاح مملکت است و چه نیست؟ نکند مردم را نمی بینید؟
رهبرا!
اگر مردم را ولی نعمت می دانید ، اگر مردم را صاحب کشور و انقلاب می دانید ، اگر خود را رهبری دوست داشتنی و مردمی می دانید ، اگر خود را محق جایگاه رهبری می دانید، اگر مقایسه خود را با دیکتاتورهای منطقه را قیاس مع الفارق می شمرید ، اگر رهبری خود را ضامن پیشرفت و آبادانی کشور می دانید و .... بی پاسخی به نامه های مردم را چه دلیلی است؟ اگر محمد راست می گوید پاسخش دهید و اگر دروغ می گوید و سیاه نمایی می کند و خدمات برادران خدوم سپاه و اطلاعات را به سخره می گیرد به دادگاه صالح و عادل بسپاریدش. این که دیگر کمترین کاریست که مردمان کشورمان از حاکمی عادل و شجاع و مدیر و مدبر توقع دارند. نگویید که دادگاهی برای رسیدگی به گناهان نابخشوده محمد نداریم که باورمان نمیشود.نگویید که پیش از این نیز دو نفر از سابقون را بدون دادگاه و قاضی و وکیل و صرفا با توصیه های روان پریشی چون جنتی به حصر کردید.نگویید که نسرین و جعفرو مصطفی و احمد و آریا و قاسم و.... را نیز چنین کردیم.نگویید که پاسخ قلم در قلمرو شما زندان است و دار و درفش. وای بر من ، خاک برسر و دهانم اگر قلمی را که قران بدان قسم خورده را با شکنجه و بازجویی و سر درمستراح بردن و زندان پاسخ گوییم. نگویید رهبرا ، نگویید که توان و یارای شنیدنم نیست .
بزرگوار،
محمد عزیز با نامه هایش آبی گوارا بر جگر سوخته مان می فشاند و کویر دل را امیدوار می کند به باقیمانده شرف.پاسخ نامه های محمد بیش از دو سال پیش در سخنان مردی سبز نهان بود که گفت : ادب مرد به زدولت اوست.
ادب حکم می کند تعجیل در سلام کردن را. دریغ که این ملک را ادبی در حکمرانان باقی نمانده تا پاسخی به سلام دهند!! دریغ که پانزهمین سلام محمد بی پاسخ ماند در سرزمینی که انقلابش برای فرهنگ و ادب و احترام بود و نه نان و آب!! دریغ که منبریان که ید طولایی در نصیحت و هدایت مردم به ادب و اخلاق اسلامی دارند ، با خواندن و تکرار آیه ها و احادیث در منقبت دستگیری و کمک به برادر دینی خود در بزنگاه الان ، سکوت را به صلاح می بینند. بی پاسخی به نامه های محمد نه تنها حذف او و تفکراتش نیست که منجر به حذف درد هم نمی شود.درد باقیست چه محمد و نامه هایش باشد و چه نباشد.اما بدانید از این پس نمی توانید از مظلومیت علی و سر در چاه کردنش حرفی بزنید.نمی توانیدبر مظلومیت حسین بگریید ، نمی توانید ماموریت زینب را روشنگری بدانید ، نمی توانید ....
والسلام
27- آذر - 1390