۱۳۹۲ خرداد ۲۳, پنجشنبه

بدون ترس

بدون ترس نفس میکشم.هر چند این نفسها در وطن نیست امانفس بدون ترس حال دیگری دارد.رویایی که سالها آنرا در وطن جستجو میکردم در بیرون از مرزها محقق شد.حقیقتا نمیدانم با این نفسهای بی محابا چه میتوان کرد.شاید فریادی از ته دل.شاید  صدا زدن اسمی که بیانش در قفس میسور نبود،شاید....
امروز میخواهم چیزی بگویم،نمیدانم چیست اما نیاز عجیبی به موضوع دارم،حرفی، بحثی یا شاید فریادی که سالها در گلو گره خورده بود.نمیدانم از کجا شروع کنم، نمیدانم.سالها فریاد نزدن شاید مرا نیز چون کبوتر قفسی که  بال زدن را فراموش کرده،صامت و لال کرده باشد.نکند حال که نفسی برمیاید گفتن را فراموش کرده باشم،یا شاید فاصله گرفتن از دردها،فریاد را بی اثر کند.
میگویم اما از جنسی دیگر،میگویم اما بدون کینه ،میگویم اما برای و به امید بهتر شدن همه ،میگویم اما بدون بغض،میگویم اما برای زندگی،میگویم نه برای حذف ،میگویم برای بودن و تحمل ، تحمل هر آنچه باید باشد که در نبودش مفهوم کل از بین خواهد رفت،تلاش میکنم برای تحمل،تحمل،تحمل....

۱۳۹۰ آذر ۲۷, یکشنبه

کمپین نامه نگاری مودبانه به رهبر

سلام بر رهبر معزز ایران،
و اما بعد، بگذارید بدون مقدمه شروع کنم. محمد را که حتما می شناسید ، همسایه ماست ، در قلمرو حکومت شما زندگی محقری دارد. فیلم ساز است. از موهبات زندگی در قلمرو شما فیلم می سازد.از نعمت های زندگی در سایه رهبری مهربان قلم ها زده .حتی شنیده بودم در سالهای نه چندان دور به شما هم نزدیک بوده و بین شما الفتی برادرانه بوده است. هنرمند است و زود رنج .او را دردی است که بهتر از رهبر مهربان این کشور با کس دیگری در میان نمی گذارد چرا که به زعم او  تنها کسی که توان و اراده تسکینش را دارد رهبر است .تازگی ها او را رخصت دیدار رهبر نمی دهند لاجرم نامه می نویسد و امید دارد به پاسخی هر چند مختصر .  چه می گویم ؟ گوشه چشمی کافی است .اما هزاران عجب او را به زندان بردند و بازجویی و شکنجه و ناسزا و سر در مستر.... نه ، نه حتما اینطور نبوده .نیست ، نیست ، محال است.
محمد نامه نگاری به شما را ادامه داد ، تا جناب شما را آگاه کند از مواردی که دامان رهبری حتما از آنها مبراست ، نمی داند . رهبری حتما موافق این گونه اعمال نیست. او مردم دوست است و مردم دار ، او جذب  را کارساز تر از دفع می داند. نامه نوشت ، نه یکی ، پانزده تا .اما پاسخی نیامد. محمد می د اند حتما مصلحتی در کار است که پاسخی نیامده، حتما رهبری خود با سرانگشت تدبیر چنان گره از کار فروبسته محمد بگشاید که او انگشت به دهان بماند! که با همان زبان هنر که خوب می داند بنویسد و بسازد این همه عدالت را در سرزمین تحت امر رهبر خوبمان ! محمد ، مردمان کشورش را هم شاهد نامه نگاری و درخواستهایش از رهبر مهربان کرد تا به چشم خود ببینند برکات رهبری اسلامی را.محمد می داند همانطور که مستند های دفاع مقدس مورد تایید رهبری است ، حتما دردها و زخمهای جامعه نیز مورد نظر و دقت رهبر قرار خواهد گرفت.
اما نشد ، نیامد ، خوانده نشد ، دیده نشد !!!!
حال اما من وما متحیر مانده ایم که مگر محمد چه خواست که  آن همه نامه هایش بی پاسخ ماند؟ آیا گوش فرا دادن به درد دل های من و ما و محمد که حداقل وظیفه رهبری است توقع نابجایی است ؟ حق گویی محمد را میتوان در پراکندگی نامه هایش که دهان به دهان و سینه به سینه بین مردمان این سرزمین مفلوک می گردد یافت.محمد محترمانه از جناب شما خواست تا به کنار ما بیایید و ببینید و بشنوید. اما چه شد که شما ندیدید؟ چه شد که همه ما در نامه های محمد درد دیدیم وشما با آن بصیرتی که در شما هست ندیدید؟ دریغ که شما و بایستگان را تکانی و رنجشی نمی دهد این همه شعر های دردآگینش از دل زخم خورده وطن و هموطن ، یا شاید اساسا جناب شما به درد در قلمرویی که رهبری آنرا در اختیار دارید قائل نیستید؟

رهبرم،
حال که شما فرصت آمدن کنار ما را ندارید بگذارید محمد به شما بنمایانند زخم های خونین بر جگر این مردم نجیب را.
گفتید و مکرر گفتید که دشمن توسط عوامل داخلی در حال سیاه نمایی است و توطئه و ....حال چه واهمه که نزدیکانی چون محمد عزیز که روزگاری مقرب شما و بیت شما بوده اند و در درستی و صدق گفتارش تریدی نیست راوی داستان ما باشد .
سید بزرگوار
صد مرتبه استغفراله ، نکند مردم را محق پرسش از خود و حکومت خود نمی دانید؟ نکند مردم را صغیر و محتاج قیومیت می دانید و از این زاویه ایشان را فاقد صلاحیت پرسش از خود می شمرید؟ نکند در پاسخ به هر نامه محمد و دیگران  در دل بگویید شما را چه به دخالت در امور بزرگان ؟ ما خود بهتر می دانیم چه به صلاح مملکت است و چه نیست؟ نکند مردم را نمی بینید؟

رهبرا!
اگر مردم را ولی نعمت می دانید ، اگر مردم را صاحب کشور و انقلاب می دانید ، اگر خود را رهبری دوست داشتنی و مردمی می دانید ، اگر خود را محق جایگاه رهبری می دانید، اگر مقایسه خود را با دیکتاتورهای منطقه را قیاس مع الفارق می شمرید ، اگر رهبری خود را ضامن پیشرفت و آبادانی کشور می دانید و .... بی پاسخی به نامه های مردم را چه دلیلی است؟ اگر محمد راست می گوید پاسخش دهید و اگر دروغ می گوید  و سیاه نمایی می کند و خدمات برادران خدوم سپاه و اطلاعات را به سخره می گیرد به دادگاه صالح و عادل بسپاریدش. این که دیگر کمترین کاریست که مردمان کشورمان از حاکمی عادل و شجاع و مدیر و مدبر توقع دارند. نگویید که دادگاهی برای رسیدگی به گناهان نابخشوده محمد نداریم که باورمان نمیشود.نگویید که پیش از این نیز دو نفر از سابقون را بدون دادگاه و قاضی و وکیل و صرفا با توصیه های روان پریشی چون جنتی به حصر کردید.نگویید که نسرین و جعفرو مصطفی و احمد و آریا و قاسم و.... را نیز چنین کردیم.نگویید که پاسخ قلم در قلمرو شما زندان است و دار و درفش. وای بر من ، خاک برسر و دهانم اگر قلمی را که قران بدان قسم خورده را با شکنجه و بازجویی و سر درمستراح بردن و زندان پاسخ گوییم. نگویید رهبرا ، نگویید که توان و یارای شنیدنم نیست .

بزرگوار،
 محمد عزیز با نامه هایش آبی گوارا بر جگر سوخته مان می فشاند و کویر دل را امیدوار می کند به باقیمانده شرف.پاسخ نامه های محمد بیش از دو سال پیش در سخنان مردی سبز نهان بود که گفت : ادب مرد به زدولت اوست.
ادب حکم می کند  تعجیل در سلام کردن را. دریغ که این ملک را ادبی در حکمرانان باقی نمانده تا پاسخی به سلام دهند!! دریغ که پانزهمین سلام محمد بی پاسخ ماند در سرزمینی که انقلابش برای فرهنگ و ادب و احترام بود و نه نان و آب!! دریغ که منبریان که ید طولایی در نصیحت و هدایت مردم به ادب و اخلاق اسلامی دارند ، با خواندن و تکرار آیه ها و احادیث در منقبت دستگیری و کمک به برادر دینی خود در بزنگاه الان ، سکوت را به صلاح می بینند. بی پاسخی به نامه های محمد نه تنها حذف او و تفکراتش نیست که منجر به حذف درد هم نمی شود.درد باقیست چه محمد و نامه هایش باشد و چه نباشد.اما بدانید از این پس نمی توانید از مظلومیت علی و سر در چاه کردنش حرفی بزنید.نمی توانیدبر مظلومیت حسین بگریید ، نمی توانید ماموریت زینب را روشنگری بدانید ، نمی توانید ....

والسلام
27- آذر - 1390

۱۳۹۰ مهر ۴, دوشنبه

چگونه سر تیتر خبر شویم؟

محمود احمدی نژاد نیز در ادامه رقابت سایه به سایه خود با علی خامنه ای چند سالی است که در ابتدای مهر ماه و همزمان با آغاز سال تحصیلی اقدام به طرح یک سئوال و عرضه آن مابین دانش آموزان ایرانی می کند. فارغ از اینکه تاکنون پرسش این سئوالات چه نتیجه ای داشته و پاسخ ها تا چه حد توانایی به کارگیری در صحنه واقعی را داشته اند ، سئوال امسال احمدی نژاد حامی نکته جالبی است.

امسال او از دانش آموزان پرسیده که اگر شما رئیس جمهور بودید برای ساختن ایران چه می کردید؟

اینکه مباحث جدی اجتماعی و اقتصادی و سیاسی در محیط های آکادمیک مطرح شده و چالش های موجود درراه رسیدن به این اهداف مد نظر قرار گرفته و در نهایت مدل اجرایی آن با حداقل خطا تقدیم سیستم اجرایی کشور گردد ، مسلما نتایج شگفت آوری را در بردارد اما نازل کردن مسائل مهم و ساده انگاری در مباحث جدی و چرایی این قبیل نامگذاری ها برای من مشخص نیست.اینکه فرد اول و دوم کشور هر سال را به نامی معرفی کرده و این موضوع در همان نقطه شروع به پایان برسد از اساس مضحک و بی معنی است.

اما طرح این سئوال از طرف احمدی نژاد چند نکته را به ذهن متبادر می کند.اول آنکه احمدی نژاد می بایست این سئوال را در سال اول به قدرت رسیدن خود می پرسید چراکه در دوسال پایانی عمر دولت ، عملا می بایست کارهای آغاز شده به پایان رسیده و دولت کارنامه خود را با افتتاح طرح های آغاز شده در دور اول ارائه دهد. لذا پرسش این سئوال در این زمان چندان محلی از اعراب ندارد مگر آنکه دولت قصد کناره گیری نداشته باشد و پاسخ این سئوال را برای دوره های بعدی میخواهد.

نکته جالب دیگر دریافت مشاوره از دانش آموزان است.احمدی نژاد بر طبق آمار رکورد تعویض مدیران و وزیران و مشاورانش را در اختیار دارد.باز هم بنابر اخبار دلیل اصلی اخراج و کنار گذاشتن این افراد مخالفت آنها ولو ضمنی ، به بعضی از تصمیمات شخص احمدی نژاد بوده است.حال تصور کنید فردی با این روحیات قریب به پانزده میلیون دانش آموز را مخاطب سئوال خود قرار داده و از ایشان مشاور می خواهد.رئیس جمهوری که تاب تحمل کمترین مخالفت را آنهم در داخل تیم خود ندارد چطور می تواند انواع نقدها را آنهم در عرصه یک کشور بپذیرد.

از دیگر سو شناخت روحیات خامنه ای تنها یک نکته را به وضوح نشان می دهد و آن اینکه او هیچ وجه نمی توانند و نمی خواهند بحثی را در این سطح عرضه کرده و به نتیجه برسند.چراکه اولین نکته در شروع بحث و جدل ،پذیرش طرف مقابل است ، اما کیست که نداند خامنه ای در جایگاهی نشسته که ظاهرا دست کسی به او نخواهد رسید ، فلذا بحث با کسی که امکان روبرو شدن با وی نیست از اساس نشدنی است.

پس می توان گفت نامگذاری و طرح سئوال مهر چندان جنبه عملی نداشته و صرفا برد تبلیغاتی دارد که به نظر این ژست تبلیغاتی نیز با روی کار آمدن احمدی نژاد از دست خامنه ای گرفته شده است. این قبیل اقدامات شاید تا چند سال گذشته می توانست برای چند روزی خامنه ای را به تیتر اخبار آورده و با مانورهای سبک و چندش آور تلویزیون ضرغامی ، ضرب سایر اخبار را بگیرد ، اما حنای این حرکات رنگ خود را از دست داده است و برای آمدن به سر خط اخبار می بایست فکر دیگری کرد.

۱۳۹۰ تیر ۴, شنبه

خامنه ای و انتخابات

بعد از اعلام نتایج عجیب و پرحادثه انتخابات 88 ، واژه ای به نام فتنه به ادبیات سیاسی ایران افزوده شد.جریان مطلق گرا /بیت رهبری ،ابتدا با نادیده گرفتن و سپس با بهانه وابستگی این اعتراضات به خارج از کشور مجموعه اعتراضات را فتنه علیه کلیت نظام نامید و به این شکل هر نوع برخورد با آن را برای خود و طرفدارانش مشروعیت بخشید.به این شکل سرکوب فتنه به تکلیف بدل شد و حبس ، شکنجه ، تجاوز و اعدام به ابزاری لازم و مقدس برای برخورد و سرکوب ایشان در اختیار نزدیکان بیت قرار گرفت.

کمتر از دوسال پس از آن اتفاقات و در اردیبهشت 90 و درماجرای عزل و نصب وزیر اطلاعات همان گروه اینبار مشکلات را از جریان انحرافی دانست و مجوز برخورد با ایشان به بهانه جن گیری و ارتباط با عوالم دیگر را در دستور کار قرار داد.جالب آنکه این گروه انحرافی ظرف شش سال گذشته توسط گروهی که خود را عین بصیرت می دانست دیده نشده بود.در ماجرای گروه انحرافی حرف و حدیث بسیار است ، از جنگ زرگری برای ایجاد مخالفت صوری با بیت رهبری تا عامل بیگانه خواندن و ماسون بودن سران این گروه گمانه زنی شده است.

اما هدف از این نوشته بررسی وضعیت گروه انحرافی نیست بلکه پرداختن به چرایی این رویه برخورد است.

هرچند مقایسه سبزها و نزدیکان حلقه احمدی نژاد در یک ظرف نشدنی و مع الفارق است اما در یک وضعیت کاملا مشابه هر دو گروه با برخورد مشابه از دایره قدرت کنار زده شدند/می شوند.این بدان معناست که چه موسوی و کروبی که ریشه داران نظام هستند ، چه مشایی و بقایی که اساسا سبقه ای ندارند و چه مردم ، تا وقتی از طرف بیت رهبری دیده می شوند که مطابق نظر همایونی اقدام و عمل کنند ، در غیر اینصورت بلادرنگ در زمره انحرافی و فتنه و... قرار گرفته و حذف ایشان تئوریزه خواهد شد.

این رویه ، روشی تثبیت شده در مدل حکومت علی خامنه ای است ، اساسا هر که با او نیست "دشمن" اوست و تکلیف برخورد با دشمن هم روشن .قتل دگراندیشان ، قتل نو.یسندگان ، زندان و شکنجه ایشان ، ماجرای مدیران شهرداری و کرباسچی ، ایجاد هر 9 روز یک بحران در دولت خاتمی ، قلع و قمع مطبوعات و حد و حصر نویسندگان و روزنامه نگاران ، ماجرای کوی دانشگاه و.... همه مشتی است نمونه خروار از این مدل حکومت . در حقیقت شخصیت خامنه ای و اعمال حاکمیت او صرفا با دو مولفه اصلی محقق می شود ، "وجود دشمن "و "دریافت تایید از مردم" .به نظر اگر چنانچه روزی را فرض کنیم ، فقط فرض کنیم که آمریکا و اسرائیل نباشند و پروژه یک دست سازی قدرت در داخل نیزمحقق شود و صدای مردم خاموش شود، آن روز پایان بودن خامنه ای است.در آن روز خامنه ای یا خواهد مرد و یا به کل استحاله خواهد شد.

اما ماشین دشمن شناسی و دشمن ستیزی او تا حدی فعال شد و اوج گرفت که دایره حذف را تا نزدیک ترین افراد بیت علی خامنه ای را هم در بر گرفت.جالب آنکه او هر دو فاکتور اعمال قدرت خود را از دست داد.بدین مفهوم که او از سویی در یک دست سازی قدرت ناکام ماند و از سوی دیگرتایید مردم را که از قبل هم نداشت ، اینبار به کل از دست داد.

حال با ازدست دادن نیروهای نزدیک از سویی و عدم حمایت مردمی از سوی دیگر خامنه ای مانده است و انتخابات پیش رو.عکس العمل های وی از این پس به واقع دیدنی است.رهبری تا این حد پر اشتباه حال می بایست با چندین بحران مواجه شده و تصمیم گیری کند.بدون هر نوع پیش بینی از این پس نوشته ها را در جهت انتخاب های پیش روی خامنه ای ادامه خواهیم داد.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۰, سه‌شنبه

کبیره مستحب

اول: کنفدراسیون فوتبال آسیا بر اساس قوانین خود به تمام کشورهای عضو و از جمله ایران برای خصوصی سازی تیم های فوتبال باشگاهی اخطار داده و به ایران حداکثر تا سال 2013 فرصت داده که این مورد را به  اجرا درآورد. این بدان معناست که چنانچه باشگاههای ایران تا تاریخ ذکر شده وضعیت مالکیت خود را تغییر نداده و خصوصی نشوند عملا از شرکت در تورنمنت های آسیایی بازخواهند ماند.
برای مقابله با چنین پیامدی می بایست دولت بودجه های ورزشی را به بخش زیرساخت و ورزش همگانی سوق داده و باشگاه داری و ورزش حرفه ای را به بخش خصوصی بسپارد.اما در عمل باشگاهها ( که در لیگ فعلی 17باشگاه از کل 18 باشگاه دولتی است) با ثبت صوری شرکتهای به ظاهر خصوصی در صدد دور زدن این قانون هستند چراکه هدف حضور در مجامع بین المللی و اهتزاز پرچم ایران در مسابقات برون مرزی است و اساسا هیچ مانعی نمیتواند مسئولان ورزش کشور را از رسیدن به این هدف ناامید کند.ولو اینکه این حضور به قیمت نقض قوانین بین المللی و با دروغ و تقلب باشد.
دوم: دستیابی به انرژی هسته ای و استقلال در تامین سوخت هسته ای از مواردی است که حکومت ایران سالها برای رسیدن به آن هزینه های مادی و معنوی زیادی پرداخته است. تحلیل حاکمیت (اگرچه همواره آنرا مخفی کرده است) آنست که با در اختیار داشتن این تکنولوژی ، ایران دست بالای مذاکرات بین المللی و همچنین منطقه ای را بدست خواهد آورد. به زعم حاکمیت با دستیابی به این تکنولوژی ایران تبدیل به ژاندارم منطقه شده و در عرصه بین الملل و به خصوص مذاکراه با غرب از قدرت چانه زنی بیشتری برخوردار خواهد شد.طبعا این هدف بزرگی است و هزینه کردن در آن را توجیه می کند. حاکمیت برای دستیابی به این هدف 18 سال فعالیت هسته ای ایران را مخفی نگه داشت و از ارائه گزارش به مجامع رسمی امتناع ورزید و امروز نیز پس از بیش از 6 سال از برملا شدن فعالیت ها همچنان مذاکرات با غرب بی نتیجه مانده و اعتماد لازم در طرف مقابل احیا نشده است. در این مورد نیز هدف بزرگی که مد نظر حاکمیت بود نه تنها محقق نشده ، که بی اعتمادی و دروغ فضا را برای هرنوع تعامل بست.
سوم: صرف نظر از نامهای آشنا در ادبیات سیاسی ، شکل حکومت ها فارغ از نام آنها می تواند دیکتاتوری و یا مردم نهاد باشند.چه حکومت های پادشاهی که در اوج مردمسالاری هستند و چه جمهوری هایی که در استبداد کامل روزگار می گذرانند.اما نکته جالب آنکه همه رژیم های دیکتاتوری در عرصه بین الملل دائما پز مردمی بودن دارند.حکومت ایران نیز ازاین قاعده مستثنا نیست و علاقمند به نمایش چهره ای مردمی در عرصه جهانی است و معمولا از دو روش کلیشه ای این هدف را دنبال می کند.اول از طریق راه پیمایی های خودساخته و دوم از راه انتخابات.جالب آنکه در روش های برشمرده صرف نظر از دلیل شرکت مردم در راه پیمایی و علاقه ایشان به نامزدی خاص در انتخابات ،حاکمیت این حضور را به حساب خود پس انداز کرده و سعی می کند در معاملات بین المللی ازاین کارت بهره بگیرد.
همراهی مردم با دولت و حاکمیت در یک کشور نه تنها باعث ایجاد اتحاد در مردم شده که عملا سدی نفوذ ناپذیر در مقابل تجزیه کشور و احیانا تجاوزات خارجی است اما این هدف والا نیز با بهره گیری های ناشیانه رسانه ای و سیاسی به شکلی کاملا وارونه و جعلی به جامعه بازمی گردد.طنز موضوع آنجاست که جامعه ای که خود بوجود آورنده این حرکتهای اجتماعی بوده و هدف خود را از آن می داند بازخورد حرکت خود را با پوستین وارونه از زبان حاکمیت دریافت می کند.در حقیقت حاکمیت با هدفی بسیار بزرگ بازی کرده و با دروغ و دسیسه آنرا پردازش نموده و سعی دارد به خورد مردمی دهد که خود بوجود آورنده آن بودند.
مثال از این دست بسیار است اما آنچه می بایست مورد توجه باشد پدیده ای است به نام کتمان واقعیت و دروغ. در تمامی مثال های این نوشته و هزاران مورد دیگر می توان دروغ را برای رسیدن به هدفی بزرگ توجیه کرد اما بنای برساخته بر دروغ توان برجای ماندن را دارد؟ فرض بگیریم در مورد اخطار کنفدراسیون فوتبال آسیا ، ما واقعا به سمت خصوصی سازی می رفتیم و همانطور که در برنامه های پنج ساله آمده بود نسبت به این امر جدی بودیم ، آیا امروز وضعیت بهتری در ورزشگاهها ، ورزش همگانی ، شکل تیم داری و در نهایت نتایج بهتری در لیگ و تیم ملی نداشتیم؟ اگر همان روز شروع فعالیت هسته ای با بهبود روابط خارجی کشور، شجاعانه همه فعالیت اتمی خود را به آژانس اعلام می داشتیم ، امروز لازم بود این همه در راهروهای سازمان ملل به دنبال مذاکره با غرب باشیم و یا با صرف هزینه های کلان مجبور به خریدن رای روسیه و چین و کشورهای عضو عدم تعهد باشیم؟ و یا چنانچه به رای و نظر مردم احترام می گذاشتیم آیا امروز می بایست هزینه های مادی و معنوی گزافی را بابت تعیین نماینده ویژه حقوق بشر برای کشور بدهیم؟
منشا همه این سوء رفتارهای حاکمیت در دو نکته جمع است .اول آنکه حکومتگران فعلی کشوراساسا اعتقاد دینی ندارند  چراکه دروغ که در آموزه های اسلام بعنوان بزرگترین کبیره از آن یاد میشود جزیی از شخصیت ایشان شده که بدون آن حاکمان ایران را نمی توان شناخت و دوم نگاه ماکیاولیستی به مقوله حکومت گری و تصاحب قدرت است.این نوع نگاه تازمانی که تیم قدرت از آن بهره می برد مورد توجه است و شیرین اما تلخی آن به سرعت نمایان می شود چرا که بنای برساخته بر آب لاجرم اول بر معمار آن فروخواهد ریخت که نمود واقعی آن را در سپهر سیاسی امروز کشور شاهدیم و احیانا انتخابات مجلس نهم اوج درگیری مدافعان دیروز دروغ و تقلب خواهد بود.

۱۳۸۹ اسفند ۲۶, پنجشنبه

امپراتور ژاپن- رهبر ایران

درپی زلزله و سونامی و انفجار هسته ای در ژاپن ، اپراتوری این کشور که ظاهرا در بین مردم از احترامی خاصی نیز برخوردار است طی پیامی از مردم ژاپن خواسته تا امید خود را ازدست ندهند چراکه به اعتقاد او قلب مردم جهان با ژاپن است.
نکته جالبی که در این سخنان است نگاه ملی و در عین حال روابط کاملا دوستانه با کل جهان و عینیت بخشی آن در سخنان این مقام تشریفاتی در ژاپن است.او به مردمش امید میدهد و این امید را ناشی از همراهی احساس همه جهانیان نسبت به وضعیت کشور متبوعش میداند.نگاهی کاملا رومانتیک به روابط انسانی و بهره گیری به موقع آن در مواقع حساس و بحرانی.او ترجمان دقیقی از بنی آدم اعضای یکدیگر را ارائه کرده و از آن برای همراه کردن مردم بحران زده برای زندگی دوباره بهره برده است.او با این جملات نه تنها مردم کشورش را زیر چتر واحدی متمرکزو متحد کرد ، که به آنها ارزش و اعتبار کشورشان را نیز نزد افکار عمومی جهان یادآوری نمود و از همراهی همه جهانیان با ایشان خبر داد.
این واکنش و حرکت درست که ناشی از منش انسانی امپراتور با پشوانه سالیان طولانی فرهنگ غنی این کشورکه مبتنی بر احترام و ادب است را مقایسه کنید با سخنان حاکمان در ایران . ازسویی مردم را خس و خشاک ، وابسته خارجی و وطن فروش ، میکروب ، بزغاله و گوساله ، فریب خورده ، بی بصیرت و ساده لوح خوانده و از سویی همه دنیا را دشمن شمرده و قطعنامه های مجامع بین المللی را به کاغذ پاره شباهت میدهند.این نوع واکنش از سویی مردم را هیچ می انگارد و از سویی در تقابل با نوع ژاپنی آن دنیا را دشمن می شمرد و از هر گونه رابطه  پرهیز دارد.
براستی اگر واکنشی پدرانه نظیر آنچه امپراتور در ژاپن انجام داد در ایران پس از انتخابات انجام شده بود ، نیروی آزاد شده پس از انتحابات بجای درگیری به سمت آبادانی کشور هدایت می شد آیا رویای ایجاد ژاپن دوم در ایران دور از دسترس بود؟ پتانسیل ناشی ازحضور میلیونها زن و مرد با آمال و آرزوهای متفاوت زیر چتر انتخابات آیا نمی توانست موتورمحرک پیشرفت انفجاری کشور شود؟
مطمئنا ژاپن از این بحران عبور کرده و مردم این کشور کوله باری از تجربه را از پس آن تقدیم مردم جهان خواهند کرد چراکه آنان تجربه تبدیل کردن کشورشان را به دومین اقتصادجهان بعد از بمباران هسته ای را داشته اند اما حسرت ما می ماند از نداشتن پدری که بجای جمع کردن خانواده و بهره گیری از همه توان ایشان ، خود به یک طرف دعوا رفته و مشروعیت نداشته اش را در این دعوا جستجو می کند.

۱۳۸۹ اسفند ۱۶, دوشنبه

17 اسفند

هفدهم اسفند باز به خیابان می آیم.نه فقط برای آزادی شیخ و میر که برای آزادی همه ایرانیان که در بزرگترین زندان دنیا محبوسند.میآیم تا همراه خواهران و برادرانم همه فریادمان را برای آزادی بر سر دیکتاتور بریزیم . میایم چرا که توان دیدن درگیری فرزندم را با مشکلات تاریخی این کشور ندارم.میایم تا تعهدم به فرزندم را ادا کنم .میایم چون می بایست اشتباه گذشتگان این کشور را من جبران کنم که از نسل پراشتباه آبی گرم نمی شود.میام چون نسل پر اشتباه فرار را بر قرار ترجیح داد و پاسخگو نبود.میایم چون نسل انقلابی دیروز در اروپا و آمریکا با پز روشن فکری و احیانا از سر تجربه !! همه این حرکت ها را بی ثمر می داند و بی عملی خود و بیعرضگیش را برای بهبود اوضاع به گردن شرایط و زمان و مکان و همه هستی می اندازد.
دوستان چاره ای نیست .میراث ما حماقت پدرانمان شد.
 یک بارو برای همیشه این عفونت را جراحی و مداوا کنیم.

۱۳۸۹ اسفند ۱۰, سه‌شنبه

دهم اسفند عاشورای ماست

عاشورا از ریشه عشر به معنی دهم است ، خواه دهم محرم الحرام باشد خواه دهم اسفند ، خواه کربلا باشد خواه تهران. موضوع کاملا روشن است.خلیفه بیعت نکردن را بر نمی تابد و کمر به قتل مخالفان بسته.ایشان را گروگان گرفته و تا حذف کاملشان پیش خواهد رفت.
بدون مقدمه باید گفت دو راه بیشتر نداریم.اول آنکه چشم ها را باز کنیم و اگر شعور عاشورا را درک کردیم حسین را دریابیم و حمایتش کنیم.
دوم آنکه به بهانه زن و فرزند و کار و زندگی به خانه بخزیم و گوشه امن برگزینیم و زندگی در خفت و ترس را برگزینیم و شاهد ریختن خون فاطمه و زهرا و حسین و مهدی باشیم.
عاقبت هر دو راه به وضوح در تاریخ آمده و همه مان نیک می دانیم.امروز روز انتخاب است ، روز واقعه ، روز مباداست. خود را به میدان برسانیم و از قافله جا نمانیم که در عیر این صورت خونخواهی و قیام توابین راه به جایی نخواهد برد.برای یکبار که شده از عاشورا چیزی جز سیاه پوشیدن و بر سر زدن و نذری و علم کشی بیاموزیم.
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان زتن درآید.

۱۳۸۹ بهمن ۲۷, چهارشنبه

احتباط ، این وبلاگ فیلتر شده

1- با کمال مسرت و در عین شادمانی مفتخرم اعلام کنم که این وبلاگ که اصولا خواننده ای هم نداشت و اساسا مورد توجه کسی در دنیا هم نبود و کلا بود و نبودش باعث گزیده شدن کک کسی هم نمی شد توسط سربازان گمنام و بی نام و بدنام وزارت محترم اطلاعات فیلتر شد تا از این پس خوانندگانی که اساسا وجود نداشتند، با فیلتر شدن این وبلاگ در بی خبری!! کامل زندگی کنند.مجددا این اتفاق مبارک را اول به خودم و بعد به همه خوانندگان گرامی تبریک و شادباش عرض میکنم و از اینکه خزعبلات این پریشان گوی سبز را نمی بینید برایتان خواشحالم.اما برادران به یاد داشته باشید:
گیرم که می زنید ، گیرم که می برید ، گیرم که می کشید
با رویش ناگزیر جوانه چه می کنید؟
2- تبریک دوم برای عزیزان جانم در خیابان آزادی است که بیست ماه شکنجه و تجاوز وزندان و حصر و تهدید را به طرفه العینی بی اثر کرده و رویای مرگ سبزها را از مستبدان گرفت.
3- تبریک سوم به سید علی که خوشبختانه شعار ها مستقیما متوجه ایشان شد و مردم همه اعتراض خود را به سمت ایشان روانه کردند.این همان چیزی بود که سیدعلی میتوانست با تدبیر جلوی آنرا بگیرد اما ناشنوایی مزمن ایشان وضعیت را به جایی رساند تا از این پس فقط و فقط شعارها متوجه شخص ایشان باشد.
4- سئوال آخر اما از شخص سید علی است: جناب آقا ، حضرت والا ، به کجا می روی؟باز هم خون بیشتر؟باز هم سرکوب بیشتر؟باز هم ناشنوایی؟ به راستی استعدادت به اندازه بن علی ، مبارک و یا حتی دیکتاتور سودان هم نیست؟ ترا به خدا ناامیدمان نکن، ایرانیست و هوش و استعدادش ، بدناممان نکن!

۱۳۸۹ بهمن ۱۸, دوشنبه

روز خشم ایران


حرکت کاملا هوشمندانه است. تقاضای راه پیمایی در جهت حمایت از قیام مردم مصر و تونس . دلیل هم نمی خواهد چرا که حاکمیت پس از چند روز سکوت در پی تصرف و تملک این حرکت ها بوده و آنها را پس لرزه های انقلاب 57 ایران نامیده است.پس حمایت از آن مانند حمایت از مردم فلسطین و غزه و لبنان وظیفه شرعی و اخلاقی ماست.این همان چیزیست که در تقاضای موسوی و کروبی برای راه پیمایی 25 بهمن عنوان شده است.
بدون تردید حاکمیت به این درخواست پاسخ مثبت نخواهد داد اما دستاورد این چنین ماجرایی جالب است.
اول آنکه رهبران کودتا که ماهها در انواع تریبونها خبر از کوبیدن آخرین میخ بر تابوت جنبش سبز را می دادند در چالشی تازه اسیر میشوند.از سویی با دادن مجوز و خروش میلیونی مردم همه دروغ و نیرنگ دستگاه تبلیغاتی آنها یکسره بر باد خواهد رفت و ندادن مجوز نیز  نشان از سرزندگی و شادابی جنبش دارد که این نیز رسوا کننده است.
دوم این قبیل دعوت ها اگرچه با پاسخ منفی دولت مواجه خواهد شد اما بسان آبی است بر پایه های لرزان خانه عنکبوتی مستبدان.بی شک از همین امروز که خبر راه پیمایی 25 بهمن به همه نقاط ایران برسد ، خواب آشفته اقتدارگرایان را کابوس کرده و تمرکز ایشان را از بین خواهد برد.به یاد داریم در روزهای پس از 22 خرداد 88 را که با هر حرکت مردمی آشفتگی در رفتار کودتاگران مشهود بود.
سوم  عملکرد حکومت در مقابل این درخواست به نوعی محک راستی آزمایی بر ادعا های ایشان است.اگر حکومت به واقع حامی حرکت های مردمی است پس اولا می بایست از انجام حرکت  های اینچنینی پشتیبانی کرده و ثانیا اجازه  جرکت های مشابه را در داخل کشور نیز بدهد.

چهارم آنکه این راه پیمایی درست به فاصله سه روز از راه پیمایی دولتی 22 بهمن که در آن حاکمیت همه داشته های خود را نمایش خواهد داد،انجام خواهد شد و به نوعی می تواند صحنه زورآزمایی و تخمین وزن اجتماعی هر دو جریان باشد. قطعا در این تقابل وزن بیشتر از آن مردم خواهد بود که این به هیچ وجه نمی تواند مورد تایید حاکمیت باشد.
پنجم حرکتهای اجتماعی معمولا نقطه ای به نام final act یا حرکت نهایی دارند که این روز اساسا برنامه ریزی شده نبوده و در سیر حرکت عمومی اتفاق می افتد.شاید 25 بهمن نیز همان روز باشد.