۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۰, سه‌شنبه

کبیره مستحب

اول: کنفدراسیون فوتبال آسیا بر اساس قوانین خود به تمام کشورهای عضو و از جمله ایران برای خصوصی سازی تیم های فوتبال باشگاهی اخطار داده و به ایران حداکثر تا سال 2013 فرصت داده که این مورد را به  اجرا درآورد. این بدان معناست که چنانچه باشگاههای ایران تا تاریخ ذکر شده وضعیت مالکیت خود را تغییر نداده و خصوصی نشوند عملا از شرکت در تورنمنت های آسیایی بازخواهند ماند.
برای مقابله با چنین پیامدی می بایست دولت بودجه های ورزشی را به بخش زیرساخت و ورزش همگانی سوق داده و باشگاه داری و ورزش حرفه ای را به بخش خصوصی بسپارد.اما در عمل باشگاهها ( که در لیگ فعلی 17باشگاه از کل 18 باشگاه دولتی است) با ثبت صوری شرکتهای به ظاهر خصوصی در صدد دور زدن این قانون هستند چراکه هدف حضور در مجامع بین المللی و اهتزاز پرچم ایران در مسابقات برون مرزی است و اساسا هیچ مانعی نمیتواند مسئولان ورزش کشور را از رسیدن به این هدف ناامید کند.ولو اینکه این حضور به قیمت نقض قوانین بین المللی و با دروغ و تقلب باشد.
دوم: دستیابی به انرژی هسته ای و استقلال در تامین سوخت هسته ای از مواردی است که حکومت ایران سالها برای رسیدن به آن هزینه های مادی و معنوی زیادی پرداخته است. تحلیل حاکمیت (اگرچه همواره آنرا مخفی کرده است) آنست که با در اختیار داشتن این تکنولوژی ، ایران دست بالای مذاکرات بین المللی و همچنین منطقه ای را بدست خواهد آورد. به زعم حاکمیت با دستیابی به این تکنولوژی ایران تبدیل به ژاندارم منطقه شده و در عرصه بین الملل و به خصوص مذاکراه با غرب از قدرت چانه زنی بیشتری برخوردار خواهد شد.طبعا این هدف بزرگی است و هزینه کردن در آن را توجیه می کند. حاکمیت برای دستیابی به این هدف 18 سال فعالیت هسته ای ایران را مخفی نگه داشت و از ارائه گزارش به مجامع رسمی امتناع ورزید و امروز نیز پس از بیش از 6 سال از برملا شدن فعالیت ها همچنان مذاکرات با غرب بی نتیجه مانده و اعتماد لازم در طرف مقابل احیا نشده است. در این مورد نیز هدف بزرگی که مد نظر حاکمیت بود نه تنها محقق نشده ، که بی اعتمادی و دروغ فضا را برای هرنوع تعامل بست.
سوم: صرف نظر از نامهای آشنا در ادبیات سیاسی ، شکل حکومت ها فارغ از نام آنها می تواند دیکتاتوری و یا مردم نهاد باشند.چه حکومت های پادشاهی که در اوج مردمسالاری هستند و چه جمهوری هایی که در استبداد کامل روزگار می گذرانند.اما نکته جالب آنکه همه رژیم های دیکتاتوری در عرصه بین الملل دائما پز مردمی بودن دارند.حکومت ایران نیز ازاین قاعده مستثنا نیست و علاقمند به نمایش چهره ای مردمی در عرصه جهانی است و معمولا از دو روش کلیشه ای این هدف را دنبال می کند.اول از طریق راه پیمایی های خودساخته و دوم از راه انتخابات.جالب آنکه در روش های برشمرده صرف نظر از دلیل شرکت مردم در راه پیمایی و علاقه ایشان به نامزدی خاص در انتخابات ،حاکمیت این حضور را به حساب خود پس انداز کرده و سعی می کند در معاملات بین المللی ازاین کارت بهره بگیرد.
همراهی مردم با دولت و حاکمیت در یک کشور نه تنها باعث ایجاد اتحاد در مردم شده که عملا سدی نفوذ ناپذیر در مقابل تجزیه کشور و احیانا تجاوزات خارجی است اما این هدف والا نیز با بهره گیری های ناشیانه رسانه ای و سیاسی به شکلی کاملا وارونه و جعلی به جامعه بازمی گردد.طنز موضوع آنجاست که جامعه ای که خود بوجود آورنده این حرکتهای اجتماعی بوده و هدف خود را از آن می داند بازخورد حرکت خود را با پوستین وارونه از زبان حاکمیت دریافت می کند.در حقیقت حاکمیت با هدفی بسیار بزرگ بازی کرده و با دروغ و دسیسه آنرا پردازش نموده و سعی دارد به خورد مردمی دهد که خود بوجود آورنده آن بودند.
مثال از این دست بسیار است اما آنچه می بایست مورد توجه باشد پدیده ای است به نام کتمان واقعیت و دروغ. در تمامی مثال های این نوشته و هزاران مورد دیگر می توان دروغ را برای رسیدن به هدفی بزرگ توجیه کرد اما بنای برساخته بر دروغ توان برجای ماندن را دارد؟ فرض بگیریم در مورد اخطار کنفدراسیون فوتبال آسیا ، ما واقعا به سمت خصوصی سازی می رفتیم و همانطور که در برنامه های پنج ساله آمده بود نسبت به این امر جدی بودیم ، آیا امروز وضعیت بهتری در ورزشگاهها ، ورزش همگانی ، شکل تیم داری و در نهایت نتایج بهتری در لیگ و تیم ملی نداشتیم؟ اگر همان روز شروع فعالیت هسته ای با بهبود روابط خارجی کشور، شجاعانه همه فعالیت اتمی خود را به آژانس اعلام می داشتیم ، امروز لازم بود این همه در راهروهای سازمان ملل به دنبال مذاکره با غرب باشیم و یا با صرف هزینه های کلان مجبور به خریدن رای روسیه و چین و کشورهای عضو عدم تعهد باشیم؟ و یا چنانچه به رای و نظر مردم احترام می گذاشتیم آیا امروز می بایست هزینه های مادی و معنوی گزافی را بابت تعیین نماینده ویژه حقوق بشر برای کشور بدهیم؟
منشا همه این سوء رفتارهای حاکمیت در دو نکته جمع است .اول آنکه حکومتگران فعلی کشوراساسا اعتقاد دینی ندارند  چراکه دروغ که در آموزه های اسلام بعنوان بزرگترین کبیره از آن یاد میشود جزیی از شخصیت ایشان شده که بدون آن حاکمان ایران را نمی توان شناخت و دوم نگاه ماکیاولیستی به مقوله حکومت گری و تصاحب قدرت است.این نوع نگاه تازمانی که تیم قدرت از آن بهره می برد مورد توجه است و شیرین اما تلخی آن به سرعت نمایان می شود چرا که بنای برساخته بر آب لاجرم اول بر معمار آن فروخواهد ریخت که نمود واقعی آن را در سپهر سیاسی امروز کشور شاهدیم و احیانا انتخابات مجلس نهم اوج درگیری مدافعان دیروز دروغ و تقلب خواهد بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر